که این تن خاکیم در فبر سرد تاریخ
در تنهاترین نقطه زمین
در انتظار رویش یک شاخه گل شقایق آرمیده است
وقتی که چون نسیم.... از خاک من گذر کنی
بر یاد داشته باش..... روزی من چو تو
بر روی خاک این زمین پای می زدم
امروز نیستم .... امروز اگر دلت خواست با من شوی
آهسته بیا (تا مبادا دل خاکیم ترک بردارد)
وگلی از دسته اقاقیا.... روی خاکم بگذار
نرم آهسته مشتی از خاکم را .. در هوا پخشش کن
یا به یاد دل دیوانه من ....قطره اشکی بفشان
روی قبر که زمین هم به فراموشی مطلق داده
تو همین قدر بدان
روزگاری منم انسان بودم
حال این گونه فتادم در دیار برهوت
تو ز من عبرت گیر
شاید تو نیایی این جا
شاید
اسدالهپورهاشمی ۱/۹/۸۴ مسجدسلیمان